Letsmorethanmakecoffee.com

نوشته‌های محمد اسماعیل‌پور

Letsmorethanmakecoffee.com

نوشته‌های محمد اسماعیل‌پور

پیش‌نوشت بدون مرز -پیش‌نوشتی که در متن اصلی پست حل می‌شود-: اگر عیبی ندارد می‌خواهم در مورد انتخاب موضوع این پست، اینجا بلندبلند فکرکنم:
اگر خودت را ملزم کنی که هرروز پست بنویسی، بالاخره روزی می‌رسد که دل و دماغ نوشتن نداری. می‌توانی ننویسی تا دل‌ و دماغی از راه برسد. اما نه! دلت می‌خواهد همین‌الان بنویسی. آن‌روز(امروز) شاید یک راه آسان، نوشتن در مورد یک موضوع مشخص و ملموس باشد. موضوعی که همه‌ی ابعادی که می‌خواهی در موردش بنویسی برایت معلوم است. نظری که در مورد موضوع داری از پیش،‌ با کلمات مشخص و آماده‌شده در ذهنت صف کشیده‌اند. فقط لازم است کلمات تروتمیزت را به سمت زبان و دستانت هدایت کنی. راه دیگری هم به ذهنم می‌رسد. این که راجع به هرموضوعی به ذهنت آمد بنویسی و به تعداد کم کلمات صف‌کشیده‌ای که در موردش داری بسنده کنی. پست کوتاهی می‌شود؟ خب بشود. مگر آسمان به زمین می‌آید؟
[همین الان‌ها، همین‌جاها، که من مشغول نوشتن این کلماتم، دل و دماغی که گم شده بود، پیدا شد و برایم موضوع جدید آورد. دیگر دیر آمده و به درد عمه‌اش می‌خورد چون الان دیگر پشت فرمان نشسته‌ام و مشغولم.]
داشتم در مورد راه دوم می‌گفتم. این که اگر موضوع جذابی در ذهنت داری می توانی همان دو کلمه ای که در موردش داری را بگویی. چرا بد باشد؟ مثلا، دوست دارم در مورد هنرمند مالزیایی، Eddie Putera بنویسم. هرچند چیز زیادی برای گفتن در موردش ندارم. حتی نمی دانم اسم حرفه‌ای که او در انجام آن، ماهر است چیست. (خب این که کاری ندارد. یک جست‌و جوی ساده می‌خواهد.../جست‌و جوی ساده می‌خواست که انجام دادم. به همین راحتی.)‌ آقای Putera ، مدل‌سازی مینیاتوری یا miniature modeling انجام می‌دهد. در ضمن، عکاس خوبی هم هست و از مدل‌هایی که می‌سازد عکس‌های خوبی می‌گیرد. 
Putera واقعا ماهرانه مدل‌های کوچکی که استفاده می‌کند -مثل مدل‌های اتومبیل، موتورسیکلت، خانه و ...- را طوری تغییر می‌دهد که شبیه نمونه‌های واقعی کهنه و مستعمل باشند.

                              ماشین  کهنه از putera 
تصویر از پیج اینستاگرام آقای Putera

می‌توانید در این‌پست از سایت bored panda در موردش بیشتر بخوانید و تصاویر واقعا جذابی از هنرش را ببیننید. این هم پیج اینستاگرامش است. به‌نظر من یک سر به این‌ها بزنید. بعد ادامه‌ی پست را بخوانید.
اولین بار که با پیج این آقا آشنا شدم و گرم لذت از تماشای هنرش بودم. در میانه‌ی این کیفی که می‌کردم توجهم به این جلب شد که:


 «خرابی و کهنه‌بودن» که قاعدتا باید من را بیزار کند و هزارتا خاطره و احساس تلخ به یادم بیاورد، حالا اینچنین لطیف، آن بالابالاها نشسته و مصداق بی بروبرگرد «زیبا بودن» شده.


البته می‌دانم که مسأله خیلی پیچیده نیست. بار دراماتیک هم ندارد. «کهنه‌بودن» چون این‌جا یکی از مصادیق طبیعی بودن مدل است و طبیعی‌بودن مدل، زیباست این کهنه بودن در مدل مینیاتوری مصداق زیبایی شده. کم نیستند این قبیل زیبایی‌ها. مثلا وقتی دلمان برای نیش‌وکنایه‌ها یا آزارهای یک عزیز از‌دست‌رفته تنگ می‌شود، آن آزار و اذیت‌ها زیبا می‌شوند. یا این مثال جالب‌تر که در قالب یک خاطره، تعریفش می‌کنم:

 چند سال‌ پیش -در دوران دانشجویی- برای بازدید از کارخانه‌ی چرم رفته بودیم. قسمتی که چربی‌ها از پوست گوسفند جدا می‌شد بدبوترین جای دنیا بود. بیشتر دانشجوها حاضر نشدند داخل بیایند. من و چند نفر دیگر رفتیم داخل . رئیس کارخانه که با ما بود -و خیلی‌هم‌ به‌کارش علاقه‌مند بود- بعد از این ماجرا برایمان تعریف کرد که در یک سفر خارج از کشور، بعد از چند روز دور بودن از کارخانه چنان دلش هوای این بدبوترین‌ جای دنیا را کرده که دربه‌در به‌دنبال یک چرم فروشی گشته تا مغازه‌ای پیداکرده و سرآسیمه واردش شده و مشغول بوییدن چرم‌ها شده تا شاید بتواند خاطره‌ی کارخانه‌اش را با بوی تعفن لاشه‌ی گوسفند زنده کند.

این مثال‌ها زیاد است. حتما خودمان‌هم زیاد این‌طوری از درز دیوار، زیبایی بیرون کشیده ایم. قبول دارید این زیبایی هایی که کسی نمی‌بیند، خیلی پدرومادردار است؟

پی‌نوشت: اگر پست‌های قبلی وبلاگ را خوانده‌باشید،‌ احتمالا توجهتان به غیر محاوره‌ای بودن این پست جلب شده. راستش می‌خواستم این‌ سبک نوشتن را‌هم تجربه کنم. دلم می‌خواهد نه فقط این سبک که خیلی سبک‌های دیگر را هم امتحان‌کنم. در این فکرم که یک صفحه‌ی ثابت -که به‌روز می‌شود- به وبلاگ اضافه کنم و تغییرات کوچک و بزرگی که در گذر زمان در وبلاگ می‌دهم، آن جا بنویسم و از تاثیرات مثبت و منفی این تغییرات بگویم. چرا؟ به دلیل اثری که نوشتن دارد. هم در عمیق‌تر و جدی تر شدنم در مورد آن‌‌چه می‌نویسم -همان‌که در تصویر اول این‌پست گفته‌ام-، هم در شفاف‌تر فکر کردن.

 این پی‌نوشت را اینجا نوشتم که زودتر به فکر ایجاد آن صفحه‌ی ثابت باشم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی